و اما....
عزیز دلم سلام
الان که این مطلب رو می نویسم شما مطابق معمول سرگرم شیطنت هستی و دائم مودمو خاموش میکنی..
و منم در بین خرابکاری های شما تصمیم گرفتم چند خطی برات به یادگار بنویسم...
گل پسری در این 1 ماه اخیر که من سخت سرگرم مطالعه برای مصاحبه دکترا بودم زحمت مراقبت از شما به دوش مامانی و بابایی
بود و هر روز تا شب می رفتی خونه شون و خوش میگذروندی(که اینجا لازم میدونم بخاطر زحماتشون و توجهشون به شما ازشون تشکر کنم)
من برای مصاحبه به دانشگاه های اهواز و زنجان و بیرجند و کرمان و زاهدان معرفی شده بودم که ترجیح دادم فقط به بیرجند و زاهدان برم..
جمعه هفته قبل هم من و شما به همراه مامانی و بابایی و دایی فرامرز(دایی من) عازم زاهدان شدیم که به تو عزیزم خیلی خوش گذشت.
ناگفته نماند که 10 روزه که بعد از واکسن 18 ماهگیت که خیلی هم اذیت شدی آبله مرغان گرفتیو امیدوارم هر چه زودتر بهبود پیدا کنی و جای این لکه ها روی پوست قشنگت نمونه
از روزای بیماریت و سفر کلی عکس گرفته بودم که متاسفانه بدلیل ویروسی شدن مموری گوشیم آپلود نمیشن...اما امروز چند تا عکس گرفتم که به همراه عکس 5روزگی سامیار جون(نوه خاله من)میذارم...
بهترین ها رو برای تو نازنینم آرزومندم...
نفسم همنفسم هر نفسم فدای تو